تفکر سیستمی: چرا راه حل ساده انگارانه راه به جایی نمیبرد؟
تفکر سیستمی: چرا راه حل ساده انگارانه راه به جایی نمیبرد؟
داستانی معروف و قدیمی وجود دارد که در آن شخصی کلید منزل خود را در مقابل درب خانه گم کرد اما ابتدای کوچه، به دنبال آن می گشت و دلیل این کار را روشن بودن ابتدای کوچه و تاریکی مقابل درب منزل عنوان می کرد. به همین صورت، در بسیاری از موارد روی آشنا ترین و ساده ترین راه حل ها پافشاری و اصرار می کنیم در حالیکه ممکن است کلید حل مشکل، در کوچه روشن نباشد و در تاریکی باید به دنبال آن گشت.
لازم است به این نکته توجه داشته باشیم که اگر راه حل یک مساله آنقدر ساده باشد که همگان بتوانند به آن دست یابند، پس چرا و چگونه است که تا کنون مساله مورد نظر حل نشده و به قوت خود باقی مانده است.
بنابراین، هرگاه راه حل ساده ای را انتخاب و اعمال کردید و آن مساله کماکان به شکل بنیادین وجود داشت و خودنمایی می کرد، باید چنین نتیجه گرفت که تفکری جامع و سیستمی به کار گرفته نشده و با ساده انگاری به مساله نگاه شده است؛ لذا چیزی که ما به عنوان راه حل جدی نیاز داریم، بزرگ تر و پیچیده تر است.
به دوستان علاقه مند، مطالعه کتاب پنجمین فرمان پیتر سنگه را توصیه میکنم.